معنی نوعی گریس نسوز
حل جدول
فرهنگ عمید
لغت نامه دهخدا
گریس. [گ ِ] (اِ) مصحف «کربس »، «کربش » (دهخدا) و گربز، و کریس. (حاشیه ٔ برهان چ معین). مکر و حیله و فریب. (برهان). گریسته بمعنی فریب. (آنندراج). || چاپلوسی. (برهان).
نسوز
نسوز. [ن َ] (نف مرکب) که به آتش تباه نشود. قائم النار. (یادداشت مؤلف). ناسوز. که نمی سوزد. که از آتش گزند نمی بیند. ناسوزنده: آجر نسوز. پنبه ٔ نسوز. خاک نسوز. صندوق نسوز.
فرهنگ معین
(گِ) [انگ.] (اِ.) روغن، چربی.
فرهنگ فارسی هوشیار
فارسی به آلمانی
Fett (n), Fetten, Schmiere (f), Schmieren
فارسی به انگلیسی
Fireproof, Flameproof
معادل ابجد
549